بسم رب المهدی
نوای اول
اولین روز ماه رمضان بود . امروز سرم خیلی شلوغه . اذان را گفتند. همه رفتند
فقط من موندم
یک نفر صدا میزنه اقای ... بیا دیگه ..امدم !!
بین را دستی به اب میزنم . خودم را رسوندم به بقیه بله! من نفر اخرم همه نشستن نگاهم را بین بچه ها میندازم . جای خالی !!
یکی روی صندلی نشسته در حال نظارت ... به من اشاره میکنه بیا بنشین (روز اول همه چیز به هم ریخته است .)
کفشم را در اوردم کنار یکی از بچه ها نشستم... قبول باشه. چشمم میچرخه . اب جوشی !. چایی ... چیزی!
صبر کن این چیه !...نه.... سالاد الوویه آه ای زندگی ...
لابد شنیدید میگن انسان موجودی است همه چیز خوار (خوب اگر تعریف ادم همینه من یکی را از لیست ادمها خط کنید)
همه مشغول شدند من مثل بچه ای که مادرش را گم کرده باشه هاج و واج ماندم.(یاد سالهای دور افتادم .دوران کودکی خونه دایی ..مجبوری بخوری !! محض روی گل زن دایی هم که شده .نمیشه بگی من به این چیز (اسمش را نمیارم )حساسیت دارم . )
برمیگردم به زمان حال دلم میخواد نابغه ای را که این فکر به ذهنش رسیده پیدا کنم و از خجالتش در بیام ...
چند دقیقه بعد...
خوب همینه که هست فکر کن برگشتی به سالهای دور.. .
نه... اونقدر هم وحشتناک نیست .. قابل تحمله.. نه بدک نیست..
لابد اشپزش خوب بوده ......تمام شد
حالا که این اژده های دو سر (معده ) ساکت شده مغزم داره کار میکنه .
خوبه یکم خجالت بکشم ...بازهم .. بیشتر ..دیدی نمردی . ای در بند شکم ..
خدایا من را به خاطر این جور روزه گرفتنم ببخش.
به یاد کسانی افتادم که سه روز را با اب افطار کردند و غذای را که داشتند به مسکین /یتیم /و فقیر دادند ...
روزی چند هزار نفر در اثر سوء تغذیه میمیرند ...؟؟
چند نفر در اثر سکته قلبی ناشی از پر خوری میمیرند ...؟؟
وسوال اصلی اینکه کی ادم میشی داداش حبیب.؟؟؟؟؟
نوای دوم .
بزرگداشت استاد شهریار و روز شعر و ادب فارسی چند روز قبل بود .
مناسب دیدم درگذشت استاد بهجتی شفق رابه دوستان اهل علم و همین طور رفقای شعر دوست و شاعر مشرب تسلیت عرض کنم .روحش شاد .
با صدای شهریار از زبان نیما .
دیروز جمعه بود و توباز نیامدی ..جمعه ای گذشت . با صدای شهریار ادب میخوانم:
نیما !! غم دل گو که غریبانه بگرییم ...
تو را من چشم در راهم
شباهنگام که می گیرند
در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وز ان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در ان دم که بر جا درها چون مرده ماران خفته گانند
در ان نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد اوری یا نه من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم ...
سلام.
عید شما با تاخیر مبارک
ولادت حضرت حجت را به دوستان تبریک میگم .البته با تاخیر .
اول پست یک حقیقتی را اعتراف کنم . در بدترین حالتی بودم که یک بلاگر ممکنه دچارش بشه . بدترین حالت ؟؟ . یعنی نوشتنم نمی اومد . بلاخره پیش میاد
لباسهای گشاد .قسمت اول
لباس خدا
خوب داشتم فکر میکردم به نظرم اومد خوبه در باره لباسهای گشاد مطلبی بنویسم . تا حالا به انواع اقسام و تعداد لباسهای گشاد فکر کردید .
نه اشتباه نشه درباره مد و لباس حرف نمیزنم .
تا حالا شده برادر یا خواهر کوچکتر شما پیراهن شما را بی اجازه بپوشد .!!
لابد کلی شاکی شدید :که برادر عزیز و ایضا خواهر قند عسل لباس جز وسائل شخصی افراد است.
(ایشون هم برای شما عذر بدتر از گناه اورده باشد که تمام لباسهام را شستم گذاشتم خشک بشه یا بدتر با کمال پررویی بگه: ببین خوش تیپ شدم !!)
حتما این مثل را هم شنیدید که ردای فلان کار را بر تن فلان شخص دوخته اند (مثلا ریاست )
از لباسهای دوخته شده به تن ادمها بگذریم بریم سراغ لباسهای گشادی که نه اندازه ماست نه در قد و قواره ما ...فکر میکنید این بنی بشر چه لباسهایی را بی اجازه میپوشد (یعنی دست در استین و ایضا سر در گریبان دیگری میکند )
معمولا ما این کار نه چندان خوشایند را زیاد انجام میدیم .چه جوری ..؟
تکبر !!!
تعریف واژه : تکبر در مردمان به چشم حقارت نگریستن و خود را عظیم شمردن که در مقابل تواضع است .
میگن تکبر لباس خداست (پس علت دارد که خدا ادم متکبر را دوست ندارد )
نکته اخلاقی : لباس خدا برازنده خداست یعنی برای بنی بشر زیادی بزرگ است .
بنابر این سرمان را از گریبان خدا بیرون بیاوریم !!!
پ.ن. متکبر از اسما و صفات الهی است .
پ.ن. کبر ((خود پسندی )) ردای خداست (تنها برازنده ذات اقدس الهی است ) پس هر که منازعه کند خدا را از ان حقتعالی او را سرنگون اندازد در اتش.امام صادق(ع)
ادامه دارد ..