سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
شهر یخ
درباره خودم ؟؟؟ هیچی!!
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 6
کل بازدید : 33721
کل یادداشتها ها : 20
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

عالمی دیوانه کردی ...

سلام .

 

دیروز داشتم شبکه 3 را میدیدم بعد از ظهر بود برنامه ای راجع به شهدای جنگ اخیر لبنان. مادر یکی از شهدا داشت ماجرایی را تعریف میکرد گوش میدادم از قول هم رزم شهید میگفت که قبل از شهادت توی میدان جنگ هر چند لحظه یکبار این جوان رزمنده فریاد میزد لبیک یا حسین

بلاخره بعد از چند مرتبه که این ماجرا تکرار میشه همرزم شهید از اون میپرسه که چرا مدام فریاد میکشی لبیک یا حسین جواب را این جوری میده : مگر ندای اسمانی هل من ناصر ینصرنی را نمیشنوی ایا هست یاری کننده ای که مرا یاری کند و جوان هر بار فریاد میزد لبیک یا حسین .

این را که شنیدم گریه ام  گرفت .گریه ام  گرفت حسین جان تو چکار کردی که بعد هزار و سیصد سال هنوز صدای هل من ناصر تو به گوش جان عاشقان میرسد . 

عالمی دیوانه حسین .حسین دیوانه که بودی ....

به خدا عشق هم از تو آب رو دارد عجب رسم عاشقی را بلدی حسین جان .
راست میگویم تو اقای عاشقهای جهانی عاشق جانباز پاکباز .. هر چه بود گذاشتی ..

این کربلای تو چه شوری دارد با دل ادم .هر گوشه اش دنیایی خفته 
. زبان قاصر است از بیان. تو چه کار کرده ای  حسن جان ؟ .

فدایت شوم حالا شعبان آمده ابوالفضل آمده و تو آمدی.
درآسمانها ولوله افتاده  از آمدنت

خوش آمدی فرزند لولاک و  ما خلقت الفلاک
 .خوش آمدی اقای عاشقان .... 


  

اى مهربان خداى 
بسم الله الرحمن الرحیم
سرخ چون خون عاشقان

اى مهربان خداى :
گم گشته ام تو بودى و کردم چو دیده باز
دیدم به آسمان و زمین و به بام و در
تابنده نور توست
هر جا ظهور توست
دیدم به هیچ نقطه تهى نیست جاى تو
خوش مى درخشد از همه سو جلوه هاى تو

اى مبداء وجود!
از کثرت ظهور، نهان شد که کیستى
از هر چه ظاهر است ، تویى آشکارتر ... مستور نیستى
نزدیک تر ز من به منى ، دور نیستى
تو آشکاره اى ... من زین میان گُمم
کور ار نبیند، این گنه آفتاب نیست
نقص از من است ، ورنه رُخت را حجاب نیست .

اى مهربان خداى !
در قلب من تبى است گدازان و دردناک
احساس مى کنم که به کانون جانِ من
سوزنده آتشى است که سر مى کشد به اوج
احساس مى کنم عطشى مست و بى قرار
اندر فضاى هستى من مى دود چو موج
این سوز عشق توست ،
در من ، چو جان نهان
ا
حساس مى کنم ،

درمان نسازد این تبِ من جز دواى تو
زائل نسازد این عطش ، الاّ لقاى تو

اى مهربان خداى !
احساس مى کنم خلائى در وجود خویش
کان را نمى برد ز میان ، جز پرستشت
اى نازنین خداى !
احساس مى کنم که بود در سرشتِ من
سوزنده ، یک نیاز
داغ نیاز را نزداید ز سینه ام
جز لذّت پرستش و جز نشئه وصال
مخمورى مرا به جز این مى ، علاج نیست
مطلب عیان بود، به بیان احتیاج نیست

اى مهربان خداى !
تو، راز جان و مایه سرمستى منى
تو هستى منى

در عمق فکر و پرده جانم تویى ، تویى
آرام دل ، فروغ روانم تویى ، تویى
هر جا نگاه مى دود، آنجا نشان توست
روشنگر وجود، رخِ دلستان توست

سرود سحر بهجتی شفق.


  
+ سلام! بعد از چند سال و خدا روز...






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ