بسم هو
این هم دست نویس های شبانه البته از وزن و قافیه که بگذریم ....
ناز شستت نازنیم تیغ نیکو میزنی
هم به مژگان می کشی هم با نگه بر می کنی
جان ما همچون خسی ماند لب باد صبا
می بری خوش میبری ما را تو افسون می کنی
ناز شستت نازنین بس دل که خونین کرده ای
خون چکید از پنجه ات جانا ببین چون می کنی
می خورد خون دل و دیده گدای کوی تو
بس که او را با نگاه تیز مهمان می کنی
چون بلی گفتیم ما اغازمان انجام شد
از بلی امد بلا چشم بشر خون می کنی
دعویم گیرم دروغ و عشقمان گیرم که هیچ
دی تو گفتی : عاشقم بر تو بگو چون می کنی ؟
خنجر لطفت مگر کی میشود مشمول "ایس"
مرحبا جانا گدای خویش قربان می کنی