سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
شهر یخ
درباره خودم ؟؟؟ هیچی!!
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 32501
کل یادداشتها ها : 20
خبر مایه


بسم الله الطیف

شتر جبر و مرغ اختیار 

سلام کلامی از پروردگار مهربان

گویند مردی در بیابان گرفتار شد و شتر و بارش در گل فرو رفت.

ان یکی را ناقه در بیدا شکست ناقه و بار او در گل نشست .

مرد بیچاره به هر طرف که نگاه کرد جز شن و بیابان چیزی نبود حیران مانده بود که از دور شتر مرغی را دید که به سوی او می امد بینوا که راه به جایی نمی برد رو به شتر مرغ کرد :

مرد حیران نزد ان شد بی نیاز       گفت ای اشتر خدا را چاره ساز

بینوا که راه به جایی نمی برد شتر مرغ را مخاطب قرار داد که : خداوند ترا برای نجات من از اسمان فرستاد من به قربان یال و کوپال تو ...

ای تو مهر و این تنت گنج روان         بار من بردار و تا منزل رسان

شتر مرغ که این را شنید پیچ و تابی به گردن دارز خود انداخت و با چشمهای نیم کیلویی خودش سر تا پای مرد را نگاهی انداخت ( تو گویی نگه کردن عاقل اندر سفیه ).

نهایت کار نوک مبارک را گشود که ای مردک بیابان گرد در کدام شهر یا ولایت مرغها بارکشی میکنند ؟؟ تو کی دیدی که مرغ ها بار بر دوش داشته باشد .

من همایون مرغ سعادتم نه اشتر بارکشی !!

گفت رو رو ای تو مرد خار کار        دیده ای هرگز تو مرغی زیر بار

هیچ مرغی را شنیدی بارکش      بر من از رحمت نما ان باز کش

بینوای که این را شنید رو به شتر مرغ کرد و زبان چاپلوسی گشود :

گفت پس ای مرغ فرخ بال من      رحم  کن  بهر خدا  بر  حال  من

ای مبارک هدهد    شهر صبا          ای همایون پر هماوای خوش لقا

بر من ازرحمت  نگاهی باز کن      زود  بر سوی  وطن پرواز  کن

زودتر ای طایر  قاف  اشیان           شرح حال  من بگو  با دوستان

برو و به دوستان شرح این رنج و گرفتاری مرا بگو و کمکی برایم بیاور .....

ناقه ام بشکست و بارم در گل است        اتشم در جان و خارم در دل است

شتر مرغ رو به بیابان گرد کرد که ای جان برادر شما زیاد زیر افتاب داغ ایستادی مشاعر خودت را از دست دادی . اخر ای بیچاره مرد کی شنیدستی شتر پرواز کرد ؟!!..

ای بسی از اهل دنیا ای قرین     چون شتر مرغند اندر کار دین

گاه در جبرند  و گه در اختیار        سود خود بینند در هر کار و بار

چون ملامتشان کنی بر ناروا       جبر پیش ارند و گویند ای فتی

بنده ایم و  بنده را  نبود  خبر        هرچه اید از قضایست و قدر

بنده ایم و و گردن ما در کمند      در  کمند  پادشاه  زور مند

بنده ایم و نیست ما را اختیار       کار ما محکم شد اندر گاهیار

 

ور نصیحتشان کنی در حرص وآز      در تکا پو و به هر سو ترکتاز

انتقام و حمله و  یاس  و شتاب         اجتها د و اجتیاد و اضطراب

گویی اخر چند از  این رنج دوار          کار خور را با خدای خود گذار

گوید ای جان جبر کفر مطلق است    لیس الا ما سعی کار حق است

بنده را  حق فاعل   مختار کرد           عقل و هوش و قدرتش ایثار کرد

هست بد بختی دگر  از این بتر           گوید  اینها نیز   زاید از  قدر

یعنی تدبیر تو در مطلوب توست         اجتهادات تو  در محبوب تست

سعیهایت جمله در  دلخواه شد          با هوای  تو قدر همراه شد

......

حکایت شتر مرغ و مرد مثنوی طاقدیس


+ سلام! بعد از چند سال و خدا روز...






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ